آخ دنیا دیگه ازت سیرم...
خدایا به کدامین جرم این سرنوشت دچارم شد
اگر بنویسم دوستت ندارم،تو را نمیخواهم،دوری تو را نمی توانم تحمل کنم،
یا اینکه میتوانم تو را فراموش کنم،دروغ گفته ام.
پس می نویسم دوستم نداشتی،من را نمی خواستی،دوری ام را حس نمی کردی،
تو حتی نگاهت را از من دیریغ کردی.تنها امیدم همان نگاهت بود که ساده از من ستاندی.
پس بذار بنویسم دیگر برایم مهم نیستی هر چند که دروغ گفتم ولی حتی اگر روزی دوباره ببینمت فایده ای ندارد.
درون مردابی فرو رفتم که هر چه بیش تر دست و پا میزنم بیش تر فرو میروم.
برایت فراموش شدم.
باشه میرم از خاطراتت ولی بدان که تو از خاطرات من نخواهی رفت.
شاید روزی بفهمی که احساس من چه بود.
امیدوارم که بهفهمی...
ولی بدان در قلب شکسته من یرای همیشه جا داشتی اما منو شکستی.چرا؟؟
من حتی کوچکترین اهمیتی هم نمی دهم.دیگه برام مهم نیست.
نمی نویسم به امید دیدار چون امیدی به دیدار ندارم...


